روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون اینکه متوجه شود از بین او و مهرش عبور کرد. مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی؟ مجنون به خود امد و گفت من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم! تو که عاشق خدای هستی چگونه مرا دیدی؟
تاریخ : پنج شنبه 90/4/30 | 11:8 صبح | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر